
ملا احمد نراقی
شمارهٔ ۲۷
۱
دم درکش ای ناصح که من، دارم دل دیوانهای
بگشا لب ای همدم بگو بهر خدا افسانهای
۲
از شهر جانم سیر شد، کو دشت بیاندازهای
از خانه تنگ آمد دلم کو گوشهٔ ویرانهای
۳
حرفی نه اندر مدرسه جز لا تسلم یا که لم
نشنیدم آنجا از کسی یک نالهٔ مستانهای
۴
عمری شد از من مدرسه آباد و میخواهم کنون
کفارهٔ آن در حرم طرح افکنم میخانهای
۵
این آشنایان سر به سر گرم نفاقند ای پسر
تنها نشین، باری اگر خواهی بجو بیگانهای
۶
بگذار تا من رخت خود زاینجا به جایی افکنم
کآنجا نه گل را بلبلی، نه شمع را پروانهای
۷
دورت گرفته دوستان، چون دور شیعی ترکمان
خیز ای «صفایی» سویشان یک حملهٔ مردانهای
نظرات