
ملا احمد نراقی
شمارهٔ ۵
۱
دوش می رفت به صد ناز جوانی به رهی
زلف پرتاب به رخ، خنده مستانه به لب
۲
من عصا بر کف و قد خم شده و موی سفید
می دویدم به دو صد لابه و عجزش ز عقب
۳
چون مرا دید چنین گفت صفایی چه تو راست
که به دنبال من آیی به چنین رنج و تعب
۴
تو بدین هیئت اگر عشق نبازی چه شود
با چنین حال دگر وصل جوانان مطلب
نظرات