
ملا احمد نراقی
بخش ۱۵ - قصه ی کودک و ذلت طماع از طمع
۱
کودکی را بود نانی با عسل
دیگری را نان تنها در بغل
۲
در عسل او را طمع آمد پدید
دست خود را سوی آن کودک کشید
۳
کی برادر ای تو از نسل کرام
نان تنها چون خورم من بردوام
۴
زین عسل بخشی مرا هم گر نصیب
نبود از احسان و از لطفت غریب
۵
گفت می بخشم تورا گر سگ شوی
چون روم دنبال من چون سگ دوی
۶
گفت گشتم من سگت بردار راه
تا بیایم از پیت ای نیکخواه
۷
رشته ای افکند پس در گردنش
از پی خود برد در هر برزنش
۸
او همی رفت و دویدش این زپی
وغ وغی می کرد از دنبال وی
۹
گشت سگ از بهر انگشتی عسل
زین عسل بهتر بود صد خم خل
۱۰
آدمی را سگ کند بی گفتگو
ای تفو بر این طمع باد ای تفو
۱۱
دیده ی طامع که یا رب باد کور
پر نمی گردد مگر از خاک گور
۱۲
چون شنید آن گرگ از خر نعل زر
از طمع ابله شد و مفتون خر
۱۳
پس دوید از حرص تا نزدیک پای
پای خر برداشت با دندان زجای
۱۴
تا ز دندان نعل زراندام را
برکند زانجا و یابد کام را
تصاویر و صوت

نظرات