ناصرخسرو

ناصرخسرو

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۲

۱

من چو نادانان بر درد جوانی ننوم

که در این درد نه من باز پسینم نه نوم

۲

پیری، ای خواجه، یکی خانهٔ تنگ است که من

در او را نه همی یابم هر سو که شوم

۳

بل یکی چادر شوم است که تا بافتمش

نه همی دوست پذیرد ز منش نه عدوم

۴

گر بر آرندم از این چاه چه باک است که من

شست و دو سال برآمد که در این ژرف گوم

۵

بر سرم گیتی جو کشت و برآورد خوید

بی گمان بدرود اکنونش که شد زرد جوم

۶

چو همی بدرود این سفله جهان کشتهٔ خویش

بی گمان هرچه که من نیز بکارم دروم

۷

دشمانند مرا خوی بد و آز و هوا

از هوا خیزم بگریزم وز آزو خوم

۸

این سه دشمن چو همی پیش من آیند به حرب

نیست‌شان خنجر برنده مگر آرزوم

۹

من همی دانم اگر چند تو را نیست خبر

که همی هر سه ببرند به دنبه گلوم

۱۰

ای پسر، نیک حذردار از این هرسه عدو

یک دوبار اینت بگفته‌ستم وین بار سوم

۱۱

سپس من نتوانند که آیند هگرز

چو خرد باشد تدبیر کن و پیش روم

۱۲

چو به جان و دل کرده‌است وطن دشمن من

من چپ و راست چو دیوانه ز بهر چه دوم

۱۳

ای غزل گوی و لهو جوی، ز من دور که من

نه ز اهل غزل و رود و فسوس و لهوم

۱۴

چو تو از دنیا گوئی و من از دین خدای

تو نه‌ای آن من و نیز نه من آن توم

۱۵

تا همی رود و سرود است رفیق و کفوت

بی گمان شو که نباشی تو رفیق و کفوم

۱۶

طبع من با تو نیارامد و با سیرت تو

اگر از جهل و جفای تو برآید سروم

۱۷

چو من از خوی ستورانهٔ تو یاد کنم

از غم و درد ببندد به گلو در خیوم

۱۸

ای امید همه امیدوران روز شمار

بس بزرگ است به فضل تو امید عفوم

۱۹

چو یقینم که نگیردت همی خواب و غنو

من بی طاقت در طاعت تو چون غنوم

۲۰

وز پس آنکه منادیت شنودم ز ولیت

گر نه بیهوشم بانگ عدوت چون شنوم؟

۲۱

دست‌ها در رسن آل رسولت زده‌ام

جز بدیشان و بدو و به تو من کی گروم؟

۲۲

چو مرا دست بدان شاخ مبارک برسید

برکشیدند به بالا چو درخت کدوم

۲۳

به جوانی چو نشد باز مرا چشم خرد

شاید ار هرگز بر روز جوانی ننوم

۲۴

گر دلم نیز سوی حرص و هوا میل کند

در خور لعنت و نفرین و سزای تفوم

۲۵

جامهٔ دین مرا تار نماندی و نه پود

گر نکردی به زمین دست الهی رفوم

۲۶

چو به خار و خو من بر نم رحمت بچکید

بارور شد به نم از رحمت او خار و خوم

۲۷

جز پرستندهٔ یزدان و ثناگوی رسول

تا بوم هرگز یک روز نخواهم که بوم

تصاویر و صوت

دیوان قصاید و مقطعات ناصر خسرو (بضمیمه روشنائینامه و سعادتنامه و رساله ای بنثر با فهرست اعلام و تعلیقات) با مقدمهٔ تقی‌زاده - ابومعین حمیدالدین ناصر بن خسرو قبادیانی - تصویر ۴۰۳
دیوان ناصر خسرو به اهتمام جهانگیر منصور - ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی البلخی - تصویر ۳۳۴
دیوان اشعار حکیم ناصر خسرو قبادیانی به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق - ج ۱ - ناصر خسرو قبادیانی - تصویر ۴۵۸

نظرات

user_image
پرورش
۱۳۹۵/۰۳/۲۵ - ۰۱:۵۷:۴۲
درود بیکران بر شما!لطفاً واژۀ دشمنان را که در این بیت به شکل دشمان نوشته شده اصلاح فرمایید:7دشمانند مرا خوی بد و آز و هوااز هوا خیزم بگریزم وز آزو خوم
user_image
محمد نورالهی
۱۳۹۹/۰۹/۰۳ - ۲۲:۱۴:۲۰
استاد پرویز ضیاء شهابی در ترجمهٔ کتاب «سرآغاز کار هنری» مارتین هایدگر از تعبیر «ژرف‌گو» که در این قصیده آمده معادل Abgrund آلمانی استفاده کرده است