ناصرخسرو

ناصرخسرو

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۱

۱

ای زود گرد گنبد بر رفته

خانهٔ وفا به دست جفا رفته

۲

بر من چرا گماشته‌ای خیره

چندین هزار مست بر آشفته؟

۳

این دشته بر کشیده همی تازد

وان با کمان و تیر برو خفته

۴

اینم کند به خطبه درون نفرین

وانم به نامه فریه کند سفته

۵

من خیره مانده زیرا با مستان

هر دو یکی است گفته و ناگفته

۶

گفته سخن چو سفته گهر باشد

ناگفته همچو گوهر ناسفته

۷

بیدار کرد ما را بیداری

پنهان ز بیم مستان بنهفته

۸

خرگوش‌وار دیدم مردم را

خفته دو چشم باز و خرد رفته

۹

یک خیل خوگ‌وار درافتاده

با یکدگر چو دیوان کالفته

۱۰

یک جوق بر مثال خردمندان

با مرکب و عمامهٔ زربفته

۱۱

بر سام یارده ز شر منبر

گویان به طمع روز و شبان لفته

۱۲

مستان و بیهشان چو بدیدندم

شمع خرد فروخته بگرفته

۱۳

زود از میان خویش براندندم

پر درد جان و ز انده دل کفته

۱۴

آن جانور که سرگین گرداند

زهر است سوی او گل بشکفته

۱۵

بیدار چون نشست بر خفته

خفته ز عیب خویش شود تفته

۱۶

زیرا که سخت زود سوی بیدار

پیدا شود فضیحتی از خفته

۱۷

ای درها به رشته در آوردم

روز چهارم از سومین هفته

تصاویر و صوت

دیوان ناصر خسرو به اهتمام جهانگیر منصور - ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی البلخی - تصویر ۴۲۴
دیوان اشعار حکیم ناصر خسرو قبادیانی به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق - ج ۱ - ناصر خسرو قبادیانی - تصویر ۳۳۱

نظرات

user_image
محمد
۱۳۹۵/۱۱/۰۳ - ۱۶:۳۰:۴۲
مصرع اول بیت آخر غلط نیست؟نباید این باشه: این درها به رشته درآوردمدری که جواهره
user_image
محمد
۱۳۹۵/۱۱/۱۱ - ۱۲:۱۶:۴۲
بیت سوم مصرع اول اون کلمه "دشنه" نیست؟ "دشته" معنی خاصی نداره!
user_image
محمد
۱۳۹۶/۰۳/۰۹ - ۱۱:۲۲:۳۰
بیت آخر نباید به‌جای «ای» کلمۀ «این» باشد؟