
ناصرخسرو
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۷
۱
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
۲
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
۳
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
پیدا شود او، همچو صوابی ز خطائی
۴
در وصف چو خیری نبود خلق پرستی
در صید چو بازی نبود جوجه ربائی
تصاویر و صوت


نظرات