ناصرخسرو

ناصرخسرو

قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵

۱

هر چه دور از خرد همه بند است

این سخن مایهٔ خردمند است

۲

کارها را بکشی کرد خرد

بر ره ناسزا نه خرسند است

۳

دل مپیوند تا نشاید بود

گرت پاداش ایچ پیوند است

۴

وهم جانت مبر به جز توحید

کان دگر کیمیای دلبند است

۵

سخت اندر نگر موحد باش

که سلب را بپا که افگنده است؟

۶

گر خداوندی از نیاز مترس

که رهی مر تو را خداوند است

۷

غمت آسان گذار نیز و بدان

مادرت برگذار فرزند است

۸

ای رفیق اندرون نگر به جهان

تا چو تو چند بود یا چند است

۹

این جهان نیست با تو عمر دراز

مر تو را عمر خود دم و بند است

۱۰

مکن امید دور آز دراز

گردش چرخ بین که گریند است

تصاویر و صوت

دیوان اشعار حکیم ناصر خسرو قبادیانی به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق - ج ۱ - ناصر خسرو قبادیانی - تصویر ۵۵۳
دیوان ناصر خسرو به اهتمام جهانگیر منصور - ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی البلخی - تصویر ۱۴۱

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۲۱ - ۱۲:۳۷:۲۳
کشی و گشی در فرهنگ استاد اسدی توسی نیکی و خوبی به نغزی است ، دلکشی هم به نگاه من شاید از کشیدن دل باشد شاید هم از همین کشی که جناب اسدی بزرگوار می فرمایند .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۲۱ - ۱۲:۳۸:۵۸
ناسزا هم اینجا یعنی نادرست ، اسزا هم واژه ایست مانند اشایست یعنی نادرست و حرام ، ناسزاوار یعنی نامتناسب ،
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۲۱ - ۱۲:۴۰:۵۹
خداوند و رهی در برابر هم امده اند خداوند یعنی مولا و صاحب و سرور و رهی یعنی بنده گویا رهیپروری هم در OCR امیر معزی دیدم .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۲۱ - ۱۲:۴۳:۰۶
رهی را رهیگ و بندگی را رهیگی دیده ام پیشتر ها ، در کتابی از جناب کزازی دیدم که رهیگ را نوشته بودند رسیگ بوده است پساتر .