
ناصرخسرو
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸
۱
چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت
۲
این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند
انگور نه از بهر نبید است به چرخشت
۳
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
۴
گفتا که «کرا کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟»
۵
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
تصاویر و صوت


نظرات
ناشناس
حامد
دوست
پاسخ: با تشکر، «نبید است» تصحیح شد.
عبدالعلی مکتبی فرد
سعید
نامدار
محمود
جوادصالحی
محمد
سیاوش
دکتر ترابی
مست رند
مجتبی خراسانی
مجتبی خراسانی
روفیا
پیام
روفیا
روفیا
مصطفی گلیاری
محمد معیر
گمنام
احسان
مهران ش
روح ا...
فرهام
جهانگیر
بنده حقیر
بهنام
Dashali
Dr.Mazluminejad
سید مجتبی رحمانی
اسماعیل
اردشیر
آزادبخت
سمنه
مهات
احمد کیایی
پاسخ را فرامشت نهاد از عاجزی بر دیده انگشت
ر.غ
حجت حیدری گرم دره