
ناصرخسرو
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴
۱
این دهر باشگونه چو بستیزد
شیر ژیان بهدام درآویزد
۲
مرد دژ آگه آن بود و دانا
کز مکر او به وقت بپرهیزد
۳
با آنک ازو جدا شود او فردا
امروز خود به طبع نیامیزد
۴
زین زال دور باش که او دایم
چون گربه شوی جوید و برخیزد
۵
از بهر چه دوی سپس جفتی
کو روز و شب همی ز تو بگریزد؟
تصاویر و صوت


نظرات