ناصرخسرو

ناصرخسرو

قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷

۱

از بهر چه این خر رمه بی‌بند و فسارند؟

یک ذره نسنجند اگر بیست هزارند

۲

گفتن نتوانند، چو گوئی ننیوشند

کز خمر جهالت همه سر پر ز خمارند

۳

ارز سخن خوب خردمندان دانند

کز خاطر خود ریگ بیابان بشمارند

۴

مشک است سخن نافهٔ او خاطر دانا

معنی بود آن مشک که از نافه برآرند

۵

مر جاهل را نبود اندازهٔ عالم

صد مرغ یله قیمت یک باز ندارند

تصاویر و صوت

دیوان ناصر خسرو به اهتمام جهانگیر منصور - ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی البلخی - تصویر ۲۰۰
دیوان اشعار حکیم ناصر خسرو قبادیانی به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق - ج ۱ - ناصر خسرو قبادیانی - تصویر ۵۴۷

نظرات

user_image
پارسا
۱۳۹۸/۱۲/۱۸ - ۱۶:۴۴:۵۹
منظور از " گفتن نتوانند چو گویی ننیوشند" رو میشه توضیح بدید لطفا
user_image
nabavar
۱۳۹۸/۱۲/۱۸ - ۱۷:۴۴:۵۸
گرامی پارسا گفتن نتوانند چو گویی ننیوشند نیوشندن = شنیدن ، گوش کردن ، به جان قبول کردن سخن،،نه سخنی می گویند و نه چون تو بگویی به گفته ی تو وقعی می نهند{ چون دیوارند}
user_image
nabavar
۱۳۹۸/۱۲/۱۸ - ۱۷:۴۶:۵۸
ببخشیدنیوشیدن = شنیدن ، گوش کردن ، به جان قبول کردن سخننه نیوشند = نمی شنوند