
ناصرخسرو
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸
۱
وعدهٔ این چرخ همه باد بود
وعده رطب کرد و فرستاد تود
۲
باد شمر کار جهان را که نیست
تار جهان را به جز از باد پود
۳
دانا داند که ندارد به طبع
آتش او جز که ز بیداد دود
۴
زود بیفگن ز دلت بند آز
تا شوی از بندگی آزاد زود
۵
جان تو مایه است و تنت سود کرد
سود به مایه همی آباد بود
۶
مایه نگهدار به دین و مخور
انده این سود مپرساد سود
۷
بس که نوشتی و نویساد از آنچ
نیز چنین کس منویساد سود
تصاویر و صوت



نظرات