ناصرخسرو

ناصرخسرو

بخش ۱۲ - قطران تبریزی

و در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیک می‌گفت، اما زبان فارسی نیکو نمی‌دانست.

پیش من آمد، دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود از من پرسید. با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من بخواند.

تصاویر و صوت

سفرنامهٔ ابومعین حمیدالدین ناصر خسرو قبادیانی مروزی به کوشش محمد دبیرسیاقی، زوار، ۱۳۳۵ شمسی » تصویر 23
سفرنامه ناصر خسرو علوی ( به انضمام روشنایی نامه و سعادت نامه ) انتشارات محمودی - ناصر خسرو علوی - تصویر ۳۶
سفرنامه حکیم ناصر خسرو قبادیانی مروزی (با حواشی و تعلیقات و فهارس اعلام تاریخی و جغرافیایی و لغات) به کوشش محمد دبیرسیاقی - ناصرخسرو قبادیانی مروزی - تصویر ۳۷
از سفرنامه ناصر خسرو به کوشش دکتر ذبیح‌الله صفا - ذبیح الله صفا - تصویر ۱۵
ره آورد سفر (گزیده سفرنامه ناصر خسرو) دکتر دبیر سیاقی - ناصر خسرو - تصویر ۴۲

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۲۲ - ۰۹:۱۶:۴۷
منجیک استاد سخن است و هیچ فحشی را نگفته نگذاشته است ، انچه از او مانده در فرهنگ اسدی دیدم .
user_image
شیخ رحیم غوری
۱۳۹۳/۰۹/۲۳ - ۰۲:۵۷:۲۰
قطران شعر پارسی گفتی مگر پارسی نیکو نمیدانست هذا عجیب
user_image
جی ۷
۱۳۹۴/۰۴/۰۷ - ۱۲:۵۹:۲۲
و در تبریز قطران نام شاعری را دیدم شعری نیک می‌گفت اما زبان فارسی نیکو نمی دانست.اینجا معلوم میشه زمان قطران تبریزی زبان فارسی آذری کم کم با نفوذ ترکهای مهاجم جای خودش رو به ترکی داده است.
user_image
محمدعلی طهماسب زاده
۱۳۹۵/۰۶/۱۴ - ۰۰:۰۹:۵۸
قطران زبانش پهلوی بود و اینکه ناصر خسرو چنین گفته حمل بر ندانستن زبان فارسی توسط قطران نمی تواند باشد. منظور ناصر خسرو اینست که قطران ،سبک خراسانی را به غایت نمی دانسته !مشکل اگر نا هم زبانی در بینشان بود ! که فرض کنیم قطران ترک زبان بوده پس ناصر خسرو که خود در دربار ترکان خراسانی عمری به خدمت دیوان سالاری مشغول بوده پس باید در سفرنامه اشاره میکرد که با او به زبان ترکی سخن راندم تا تفهیم شود ! چطور که داستان بقال را توضیح میدهد ! مطلب دیگر اینکه ؛ در آن زمان شهری به نام تبریز وجود نداشته و منظور ناصر خسرو از زلزله یی که آمده بیشتر به اوجان (بستان آباد) مربوط میشود نه تبریز ، چنانچه اگر چنین شهری هم بوده همانند کتابت ابوالفدای جفرافیدان کرد ، که به صورت توریز در سالهای 700 در کتاب خود با اشاره به اینکه قصبه یی بیش نیست ! باید کتابت می شد
user_image
گمنام-۱
۱۳۹۵/۰۶/۱۴ - ۰۳:۱۶:۵۸
جنان تهماسب زادهزبان مردم تبریز و آذربایجان در آن روزگار " آدزی " بوده است ، شاخه ای از زبانهای ایرانی ،در آن روزها پای غلامان امیر شده به بخشهای شمال باختری میهنمان باز نشده بود جای پای این زبان گویا هنوز در برخی روستاهای آذربایجان به چشم می خوردودرزبان ترکی.
user_image
محمد
۱۳۹۷/۰۶/۱۵ - ۱۰:۵۳:۲۳
سلامبا عرض پوزش جای دیگری پیدا نکردمدرخواست گذاشتن دیوان قطران را داشتم
user_image
ایرانی
۱۳۹۸/۰۳/۰۷ - ۱۷:۰۳:۰۵
دوستان گرامی ضمن تایید و تکمیل نظرات شما باید اضافه کنم که آیا ممکن است کسی که حتی به گفته ناصر خسرو شعر نیک میگفت ، زبانی را که خود از مهمترین شعرای آن است نداند؟ نمیتوان تصور کرد که شاعر چیره دستی مانند قطران زبانی را که به آن شعر میسروده به نیکی نمیدانسته است. قطران برخی واژه های متضاد و خاص را از ناصر خسرو پرسیده است چرا که ناصر خسرو خراسانی است و قاعدتا به زبان فارسی دری ( منسوب به دربار ) آشناتر از قطران بوده که در آذربایجان متولد شده و بالیده است.
user_image
ایرانی
۱۳۹۸/۰۳/۰۷ - ۱۷:۰۳:۲۲
زبان مادری قطران زبان پهلوی ( پارسی میانه ) بوده که اندکی تفاوت با زبان فارسی دری داشت و الا هر دو زبان از یک ریشه و ایرانی میباشند.
user_image
علی سید
۱۳۹۸/۰۳/۱۱ - ۰۶:۲۳:۱۷
دوستان گرامی!بنیان زبان دری و فارسی بلخ، غزنه و نیشابور (نیشاپور) است. که اکثر شعرا اینرا تایید و تذکر داده اند!!!
user_image
مرزبان
۱۳۹۹/۰۵/۲۰ - ۱۶:۱۲:۲۴
دوستی گفت اینجا معلوم میشود زبان اذری - دوست گرامی زبان اذربایجان تا قرن ده هجری و زبان تبریزیان تا قرن یازده هجری پارسی بود و میتوانید برای زبان تبریز و لهجه انها به رساله روحی انارجانی رجوع کنید اما سخن ناصر خسرو درباره قطران منظورش دری را نیک نمیدانست - دری زبانیست که ما بدان مینویسیم و سخن میگوییم و یکی از شاخه های پارسی است بر خلاف همه انچه رواج داده اند پارسی شامل همه ایرانیان و زبانشان میشود و این فارسی دری اتفاقا اصلا ربطی به خطه استان فارس ندارد و زبان انجا نیز تا قرن یازده پهلوی فارس بوداه شبیه بلوچی و پشتو بوده و از نشانه های گویششان ثا گفتن سین بود مانند پارس را پارث میگفتند - ایرانیان خود را پارسی مینامیدند و چند مرکز مهم داشتند که به ان پهله و پارسه یا بخله میگفتند و از ان پهله ها یکی پارسه بود و یکی بلبلخ و یکی اذربایجان و یکی در عراق و یکی مکران و یکی حوارزم و یکی پارس مم فردوسی میگوید سوی پهلوی پارس بنهاد روی شاید نخستین آنها «قطران تبریزی» (متوفی 465) است که ادعا می‌کند در شعر دری را بر شاعران [آذربایجان] گشوده است: گر مرا بر شعرگویان جهان رشک آمدیمن در شعر دری بر شاعران نگشادمی8 بلبل به سان مطرب بیدل فراز گلگه پارسی نوازد، گاهی زند دری5میبینیم که قطران زبان خود را پارسی میخواند و زبانی را که ناصر خسرو یاریش داده فارسی دری است که همین زبان ماست که میگوییم و مینویسیم قدما همه ایرانیان را پارسی میدانستند
user_image
مرزبان
۱۳۹۹/۰۵/۲۰ - ۱۶:۲۹:۲۰
و چون ملک ایرانشهر بگرفت جمله ابنای ملوک و بقایای عظما و سادات و اشراف اکناف به حضرت او جمع شدند و از شکوه و جمعیت ایشان اندیشه کرده و به وزیر خویش ارسطاطیس نامه نوشت... من می‌خواهم به هند و چین و مشارق زمین رَوَم و اندیشه می‌کنم که اگر بزرگان فارس زنده گذارم در غیب من از ایشان فتنه‌ها تولد کند و از تدارک آن عسیر شود و به روم آیند و تعرض ولایت ما کنند [و ارسطور در
پاسخ نوشت] رای آن است که مملکت فارس را موزّع گردانی به ابنای ملوک ایشان، و به هر طرف یکی را پدید کنی و تاج و تخت ارزانی داری و و هیچ کس را بر هم دیگر توفق و فرماروایی ندهی تا هر یک در مسند ملک مستند به رای خویش بنشیند... اسکندر چون بر جواب واقف شد رای بر آن قرار گرفت که اشارت ارسطاطیس بود و ایرانشهر را بر ابنای ملوک ایشان قسمت کرد و ملوک‌الطوایف نام نهادند» (ابن مقفع، در نامه تنسر، 1392: 43).-ترا مینمایم که زمین چهار قسمت دارد یک جزو زمین ترک میان مغارب هند تا مشارق روم ویکزجزو میان روم و قبط و بربر و جزو سوم میان سیاهان از بربر تا هند و جزو چهارم این زمین که منسوب است به پارس و لقب بلاد الخاضعین میان جوی بلخ تا اخر بلاد اذرپایگان و ارمینیه فارس و فرات و خاک عرب تا عمان و مکران و از انجای تا کابل و تخارستان ... و پادشاهی از عهد ایرج بن افریدون پادشاهان مارا بوده است .. و مردم ما اکرم خلایق و اعز و سوارکاری ترک و زیرکی هند و خوبکاری و صنعت روم ایزد تبارک ملکه در مجموع در مردمان ما افرید - «و مردم ما اکرم خلایق و اعزّ، و سواری ترکان و زیرکی هند و خوبکاری و صناعت روم ایزد تبارک ملکه مجموع در مردمان ما آفرید. زیادت از آن‌که علی الانفراد ایشان را است و از آداب دین و خدمت پادشاهان آنچه ما را داد ایشان را محروم گردانید. صورت و موها و الوان ما بر اوسط آفرید نه سواد غالب و نه صفرت و نه شقرت و موی‌های سر و محاسن ما نه جعد به افراطِ زنگیانه و نه فرخال ترکانه نامه تنسر همه ایران را پارس میخواند و همه ایرانیان را پارسی - دوستی که گفتند بیدگلی گفته قطران شعر ترکی گفته عزیز قطران و پس از قطران تا قرن دهم هجری اذربایجان ترکی نمیشناختند انقدر شعر از مردم مراغه و تبریز و اردبیبل به زبان پهلوی امده که از ری و اصفهان نیامده دیگر انکه این کلمات که گفتید ترکی نیست بگماز یعنی شراب و داغ یعنی داغ و نه کوه - اما انها که به ترکی ترجمه کردی وارونه میاندیشی خوب طبیعی است که اذربایجانیهای کنونی امثال فارسی اذری را به ترکی برگردانده اند نه اینکه بر عکس - زمانی که قطران شعر گفت هنوز در خراسان هم ترکها جای پا نداشتند اذربایجان بعد از قتل عامهایی که عثمانیان در تبریز انجام دادند زبانشان به ترکی گرایید اشعار مراغی و را با گویش مراغی بخوانید اثار ی که انار جانی مانده بخوانبید از محمد کیژانی و از صدها کس دیگر -
user_image
مرزبان
۱۳۹۹/۰۵/۲۰ - ۱۶:۴۵:۲۴
اخر چگونه اذربایجانیان خوش تیپ که نسل ازادگان پارسند و نامهای وهسودان و اذرپاسداشتند را با غزان تنگ چشم چینی و مغول و تتار یکی کنیم چه شباهتی بین اذربایجانیان و نژاد زرد است ؟ شما اشعار خاقانی را در گریه و ناله اش برای پارس و ایران و دشنامهایش به ترکان را نخوانده ای ؟ تو میرام! سرم این ارزاد!مسعودی تمام ایران شهر از دربند تا عمان و از سوریه تا کاشغر را پارسی میخواند و مقدسی نمونه سخن انان را هم اورده در منابعی بسیار همچون: صورت الارض ابن حوقل، احسن التقاسیم مقدسی، مسالک و ممالک اصطخری و … زبان مردم آذربایجان «فارسی» ذکر شده است. طبری هم در حوادث سال 235 ضمن شرح حال محمد بن بعیث، حاکم مرند، می‌نویسد که در مراغه پیرامون آن شهر اشعار فارسی او را می‌خوانده‌اند.* ابن ندیم زبان مردم آذربایجان را فهلوی نامیده است. خوارزمی‌هم در مفاتیح العلوم (فصل ششم از باب ششم) همان را نقل کرده است. در سلسله النسب و صفوه الصفا از دو بیتیهای آذری شیخ صفی‌الدین و دیگران به پهلوی تعبیر شده است. حمدالله مستوفی هم زبان مردم آذربایجان را پهلوی نامیده و گونه‌های آن را: در زنجان (پهلوی راست)، در مراغه (پهلوی مغیر)، در گشتاسفی، ولایت بین باکو و اردبیل (پهلوی به جیلانی باز بسته) ذکر کرده است.* در کنار فارسی دری، زبان فهلوی نیز اثار فراوان داشت. ادبیات فهلوی که قدیمی‌ترین نمونه‌های آن منسوب به ابوالعباس نهاوندی (متوفی 331) و بابا طاهر همدانی (متوفی 401) و بندار رازی (متوفی 401) در دست است، آنچه از «روضات الجنان» حافظ حسین کربلایی تبریزی (متوفی 997) و رساله انارجانی (تالیف شده در 994 ـ 985) بارها در مقالات محققان نقل شده، موید این نظر است که تا پایان قرن دهم هنوز زبان فهلوی یا آذری در تبریز و بیشتر شهرهای آذربایجان همه گیر بود . دگرگشت زبان را در تبریز، در همان سالهای جنگ و هراس و گریز و ویرانی، و بیشتر مقارن با اشغال بیست ساله تبریز از 993 تا 1012 و کشتار عام مردم شهر به دست عثمانیها، باید جست‌وجو کرد.* اولیا چلبی، جهانگرد بسیار مشهور ترک، هم که به گفته خود دو بار در سالهای 1051 و 1056 قمری به آذربایجان آمده،زبان انان را پهلوی میخواند و ارباب معرف آن به ویژه به فارسی سخن میگویند درباره مراغه گوید: «اکثر زنان مراغه به زبان پهلوی گفت‌وگو می‌کنند».* در تحفه سامی‌که در دوره شاه تهماسب در 957 تالیف شده، دهها شاعر تبریزی را در آن سالها می‌بینیم که اکثر نزدیک به همه آنها از پیشه‌وران و طبقه متوسط مردم آن شهر بوده‌اند. شعرسرایی این همه افراد از طبقات پیشه‌رو و حتی عامی ‌به زبان فارسی می‌رساند که در دوره شاه تهماسب، پنجاه سالی پیش از تالیف رساله روحی انارجانی، همان طور که از آن رساله هم بر می‌آید، هنوز ترکی در تبریز رواج نیافته بوده است. این نکته هم مهم است که از این عده شعر غیر فارسی نقل نشده است.
user_image
Nazanin
۱۳۹۹/۱۰/۱۷ - ۲۲:۳۳:۱۸
دوستان به قول جناب ایرانی، چگونه ممکن است قطران ، به فارسی شعر بسراید اما فارسی نداند، مشخص نیست آیا واقعا این گفته از ناصر خسرو هست یا نه و یا از سر رقابت ، چنین گفته، حتی اگر این گفته ناصر خسرو درست باشد، ربطی به زبان مردم آن ناحیه ندارد زیرا ناصر خسرو در بخشهای بعدی اظهار می‌دارد که از خوی تا ارمنستان یا طبیس، مردم به زبان‌های پارسی ، تازی و ارمنی، سخن می‌گویند. پس در این نواحی ، زبان پارسی تکلم میشده و بر خلاف گفته سید علی، منشا زبان پارسی بلخ و مرو و نیشابور. نبوده،خاستگاه این زبان چنانکه از نامش بر می اید، سرزمین پارس است.همینطور در بخش هفدهم، ناصر خسرو از عرب زبانی صحبت میکند که قرآن را نتوانست یاد بگیرد! لذا احاطه به زبان ، ممکن است نزد متکلمین آن زبان یکسان نباشد.
user_image
افسانه چراغی
۱۳۹۹/۱۰/۲۰ - ۱۱:۲۰:۵۷
بزرگواری نوشته بودند در آن زمان شهری به نام تبریز وجود نداشته. خود قطران در قصیده‌ای که در توصیف زلزله تبریز در سال 434 قمری سروده، از تبریز نام می‌برد:نبود شهر در آفاق خوشتر از تبریزبه ایمنی و به مال و به نیکُوی و جمالز ناز و نوش، همه خلق بود نوشانوشز خلق و مال، همه شهر بود مالامال...
user_image
افسانه چراغی
۱۳۹۹/۱۰/۲۰ - ۱۱:۳۳:۱۱
و به تبریز، قطران‌نام شاعری را دیدم؛ شعری نیک می‏‌گفت اما زبان فارسی نیکو نمی‏‌دانست. پیش من آمد و دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود، از من بپرسید. با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من بخواند.
user_image
آزادبخت
۱۴۰۰/۰۲/۱۴ - ۱۷:۲۱:۰۷
دوستی که نوشته اینجا معلوم میشود فارسی اذری کم کم با نفوذ ترکان ترکی شده این اشتباه را کسروی و بسیاری از بزرگان ایران کرده اند اما باید دانست که زبان فارسی اذری با فارسی دری متفاوت بوده و منظور اینجا زبان فارسی اذری است اما ترکی تا قرن یازده هجری هم در اذربایجان نفوذ نکرد و رساله روحی انارجانی به گویش مردم تبریز نوشته شده در قرن یازده هجری است و کاتب چلبی هنگان تسلط عصمانی از اذربایجان درباره زبان مردم تبریز و مراغه و دیگر شهرهای اذربایجان و باکو گزارش داده و زبان انها را پهلوی و دهقانی میخواند و و تنها اعیانشان با زبان فارسی دری سن میگویند و در خانه و بین خویش با پهلوی سخن می گویند - که البته پهلوی انها با پهلوی ساسانی فرق دارد گرچه همان پهلوی بوده اما پس از سالیان فرق کرده زبان مردم اذربایجان در این دویست سیصد سال پس از صفویه و اشغال سی ساله اذربایجان توسط عثمانی کم کم تفییر کرد با این همه اشغال اذربایجان باکو توسط روسها باعث گسترش ترکی شد گرچه هنوز هم در روستاهای اذربایجان شرقی و اذربایجان باکو و دربند اثار پارسی باقیست و مردمی که انها را تات میگویند انها خود را و زبان خود را پارسی می گویند قطران تبریزی نیزدر بسیاری از چکامه هایش بیگانه بودن ترکان را و امدنشان و ویرانگریشان را یاد اور شده و انان را نکوهش کرده -نمونه هایی از ان ابیات در ذیل می اید :اگر بگذشت از جیحــون گروه ترکمانـــان را ملک محمـــــــود کــاو را بود زابل کان در سنجر....زمانی تازش ایشان به شروان اندرون بودی // زمانـــی حملـــه ایشان بــــه اذربایگــــان انــدرنبود از تازش ایشان کسی بر چیز خود ایمن / نبود از حمله ایشان کسی بر مال خود سرور شده چون خانه زنبور با غم از ترکان همی خلند به فرمان ما چو زنبورم در یکی از سروده هایش به هنگام ستایش یکی از فرمانروایان بومی اذربایجان عامل عدم پیشرفت را امدن غزان ترک دانسته گر نبودی آفت ترکان به گیتی در پدید /بستدی گیتی همه چون خسروان باستان اگر چه داد ایران را بلای ترک ویرانی شود از عدلش ابادان چون یزدانش کند یاری مردم اذربایجان به فارسی اذری سخن می گفتند و قطران خود فارسی دری را زبان شعرش و فارسی را زبان مردم اذربایجان خوانده که البته منظورش فارسی اذری است فارسی دری زبان بینابین پارسیان بود و هریک جداگانه زبان محلی داشتند که به ان سغدی و خوارزمی و اذری و اهوازی و سورانی و بلوچی و از این قبیل می گفتند به زبان فارسی محلی فارسی پهلوی نیز می گفتند ودر کنار فارسی پهلوی همه مردم ایران فارسی دری را می دانستند اما قطران شاعر بوده و یک شاعر باید بیش از دیگران زبان و ادبیات خود را بشناسد و چون فارسی دری ریشه در خراسان دارد و در دیوان منجیک و دقیقی اصطلاحات خراسانی بوده قطران انها را می پرسیده وگرنه چگونه شعر می گفتوکمــــر بستند بهــــر کیــن شه ترکان پیکاری همـــه یکـرو به خونخواری همه یکدل به جرارییکی ترکان مسعودی به قصد خیل مسعودان نهاده تن به کین کاری و دل داده به خونخواری....چــه ارزد غـدر با دولت، چه ارزد مکـر با دانش اگـرچـه کــــار ترکان هست غــداری و مکــاری(در مدح ساسانیان:این جهان بودست دایم ملک ساسانیان خواست سالارش خدا در ملک ساسان کندنیست کست در گوهر ساسانیان چون لشکری تا پس آن چون نیاکان شاهی ایران کندهمچو افریدون بگیرد ملک عالم سر بسر و آنگهی تدبیر ملک خیل فرزندان کندروم و گرجستان به فرمان منوچهر آورد هند و ترکستان بزیر حکم نوشروان آکنداو بتخت ملک ایران بر نشیند در سطخر کهترین فرزند خود را مهتر آران کندتا همی فرمان داور خاک را ساکن کند تا همی تقدیر یزدان چرخ را گردان کندملک او را از زوال ایمن همی گردون کند جان او را از فنا ایمن همی یزدان کندشاد بنشیند بکام دل بر ایوان شهی وز فروغ روی خویش آراسته فرمان کند
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۱۲/۰۷ - ۲۰:۱۹:۲۷
بنگریم ایا قطران بهتر پارسی میدانسته با ناصر خسرواز سروده قطران است چه باید کشتن ان تخمی  که بی کشتن  ببار اید چه باید کندن  ان کانی که بی کندن دهد گوهرچه باید مایه انکس را که یابد سود بی مایهچه باید داد انکس را که یابد داد بی داور  تو چون جمشید دانایی چو افریدوین تواناییبه دانش همچو بهرامی بمردی همچو زال زر بزخم تیر  چون آرش بزخم خشت چون ماکانبزخم  گرز چون رستم بزخم تیغ چون نوذر بنگرید کان و کندن را چگونه  بکار برده و   داد نخستین را با داد دادن چگونه بکار برده  و دگر انکه جمشید و فریدون و بهرام و زال زر  و آرش و ماکان و رستم و نوذر هشت نام پارسی اند که در دو بیت اورده  و بنگرید که در سروده اش همه واژگان پارسی است و یک واژه عربی ندارد و  بیشتر سروده های او چنین است و  گاه یک قصیده  هفتاد هشتاد بیتی  جز در پنج  شش بیت  ان واژه عربی نمیبینی و همه سروده اش پارسی است  - دگر انکه بیت  چهارمش را میتوان در دو وزن خواند یکی  همان که با دگر بیتهاست و دگر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتنبزخم تیر چو ارش بزخم خشت چو ماکانبزخم گرز چو رستم بزخم تیغ چو نوذر
user_image
م. محمد زاده
۱۴۰۲/۰۹/۰۹ - ۱۲:۵۸:۱۴
اینکه در یکی از غنی ترین سایت های اینترنتی در رابطه با فرهنگ و ادبیات ایران، حاشیه های اینقدر شوونیستی نوشته میشود مایه ننگ است. نمیدانم چه اصراری دارید همه ایران را فارس بدانید. اینکه این همه اقوام غیر فارس، زبان ادبیات جهان اسلام، یعنی زبان فارسی را گسترش داده اند برایتان کفایت نمی کند؟ چرا اصرار دارید هر که را که بفارسی نوشته فارس بدانید. بسیاری از مقالات و حتی کتابهای اساتید دانشگاههای معاصر ایران به زبان انگلیسی نوشته میشود چون انگلیسی زبان علمی معاصر است آیا آنها را باید عالمان انگلیسی دانست؟ چرا اصرار دارید سند به این مهمی راکه قطران فارسی را خوب حرف نمی زد انکار کنید. خیلی از اساتید بزرگ ادبیات فارسی دانشگاههای ایران امروز ترک تبارند ولی فارسی را خوب حرف نمی زنند یعنی با لهجه حرف می زنند. چون زبان مادریشان ترکی است. بعد از ورود ترکان سامانی و غزنوی به عرصه سیاسی ایران، زبان جدیدی در این منطقه از ترکیب پارسی باستان، عربی و ترکی شکل می گیرد که همچنانکه اولگ گرابار تاکید می کند، دیگر ربطی به زبان پارسی و پهلوی باستان ندراد و می توان اسم آنرا زبان فارسی جدید نامید. از این زمان به بعد برای بیش از هزار سال سه زبان بصورت همزیست در فلات ایران و نیز در حوزه فرهنگی ایران کاربرد خواهند داشت. زبان حکام و دربار ترکی بوده است و صدها سند برای این مساله وجود دارد(پیترو دلاواله که بعنوان فرستاده ولی جاسوس به دربار صفوی می آید در نامه های خود می نویسد که "قبل از رفتن به ایران 9 ماهی در استانبول توقف کرده ام تا زبان ترکی را یاد بگیرم. تا بتوانم براحتی سفر کنم و با پادشاهان به زبان خودشان حرف بزنم. هرکه این زبان را بداند از دریای سیاه تا قلب شبه قاره هند بی هیچ مشکلی سفر می کند" همین پیترو در نامه ای دیگر می نویسد که قرنهاست که زبان زنانه فارسی، زبان ادبیات این منطقه و زبان مردانه ترکی، زبان حکام این منطقه است). زبان علم عربی بوده است همچنانکه ابوریحان و زکریای رازی و ابن سینا به عربی نوشته اند ولی عرب نیستند. و زبان ادبیات فارسی بوده است همچنانکه سلطان سلیمان عثمانی و اکبرشاه هندی وهزاران شاعر فارسی گوی ترک تبار آذربایجانی هم اشعارشان را بفارسی نوشته اند ولی فارس نیستند. صدها سند برای همزیستی این سه زبان و تسلط ایرانیان به این سه زبان وجود دارد.    اسعدی گرگانی:چو نثر هر زبانش خوشتر آید / به نظم آن زبان معجز نماید / دری و تازی و ترکی بگوید / به الفاظی که زنگ از دل بضوید   ختم کلام همچنانکه ناصر خسرو به صراحت می گوید  قطران شعری نیک می‌گفت، اما زبان فارسی نیکو نمی‌دانست. چون وقتی ناصر خسرو با او حرف زده است لهجه ترکی او برایش نوعی ناشیانگی در زبان فارسی تلقی شده است.   
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۱۲/۰۲ - ۰۰:۳۴:۴۲
سلام بر همراهان گنجور   نکته حایز اهمیت که فکر بنده را مشغول و مایل به نوشتن این حاشیه کرد اینه که جناب قطران معانی بعضی لغات را از ناصر خسرو پرسیده  فکرش را بکنید آیا چند وقت  درگیر بوده تا یک نفر پیدا بشه براش رفع اشکال کنه  الان چی؟ با ورود به دنیای اینترنت تمام اطلاعات در هر زمینه که نیاز باشه  در کسری از ثانیه (البته با اینترت ما کمی بیشتر!) در اختیار آدمه  باید واقعا خدا را شاکر باشیم وقدردان  ،جایی خواندم استاد فروزانفر که از مفاخر ماست حتی برای خوندن وپژوهش در مثنوی شریف،چه مرارتها را تحمل کرده در ابتدا مثنوی را قرضی گرفته   که در مقدمه کتاب احادیث وقصص مثنوی تا حدودی به سختیهای کار اشاره شده  نه تنها ایشان هر اثری که اکنون به راحتی ورایگان در اختیار ماست  مثلا همین سایت که ما از اون استفاده میکنیم  واقعا گنجینه ایست بی بدیل ولیکن خیلی بی بهره اند که جای تشکر دارد،،خلاصه کلام باید قدر دان زحمات کسانی باشیم که لا اقل در این مرز وبوم باعث ارتقای سطح دانش  مردم شدند  مدرسه ،کتابخانه ودانشگاه احداث کردن مبادرت به چاپ وانتشار کتاب کردن  تحصیلات را رایگان واجباری کردن وهزاران خدمات شایسته دیگه ولیکن روزی که ایشان راخلع میکردیم جشن  گرفتیم  همه باهم در رقص خر برفت وخر برفت وخربرفت هم میخوندیم وای از این ملت نادان قدرنشناس!