
سرایندهٔ فرامرزنامه
بخش ۷۵ - سؤال کردن برهمن
۱
دگر گفت کی پهلو دلپذیر
به سالی جوان و به اندیشه پیر
۲
سواری شنیدم که چون برنشست
شد از دست و افتاد بر سر نشست
۳
سخن گوید او هیچ تو نشنوی
بگوید همین تازی و پهلوی
۴
به میدان چو خورشید چون دم زند
همه گوهر افشاند از لب زند
۵
زبانش به پیری نگوید سخن
مر این داستان را تو پاسخ بکن
تصاویر و صوت

نظرات