
نسیمی
شمارهٔ ۱۰۰
۱
ندانم تا دگربار این دل ریشم چه شیدا شد
مگر عکس رخ دلبر به جان باز آشکارا شد
۲
دگر چون با دلم لعلش نهان در گفتوگو آمد
صدای ناله زار دل ریشم به هرجا شد
۳
به صحرا چون که بیرون رفت باز آن دلبر از خلوت
دل پردرد بیمارم ز عشقش بیسر و پا شد
۴
به هر نقشی که خود میخواست رخ بنمود در عالم
گهی رنگ دو عالم گشت و گه بیرنگ اشیا شد
۵
دمی روح نهان آمد، دمی جسم عیان گردید
دمی تنهای جان گردید و دیگر عین جانها شد
۶
زمانی کثرت خود گشت و در وی وحدت خود دید
گهی پیدا و پنهان گشت و گه پنهان و پیدا شد
۷
نسیمی روزگاری چونکه پنهان بود در زلفش
دگرباره چو رویش دید در عالم هویدا شد
تصاویر و صوت


نظرات