نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۱۰۷

۱

بهار آمد بهار آمد بهارِ سبزپوش آمد

رها کن فکر خام ای دل که می در خُم به جوش آمد

۲

لب ساقی و جام مل، میان باغ و فصل گل

غنیمت دان که از غیبم سحرگاه این به گوش آمد

۳

که: صوفی گر می صافی نمی‌نوشد مکن عیبش

حیات تازه را محرم فقیه دُردنوش آمد

۴

دلا دریوزه همت ز باب می‌فروشان کن

که بوی نفحه عیسی ز پیر می‌فروش آمد

۵

می گلگون خورای زاهد که از قدس الوهیت

گل آورد آتش موسی و بلبل در خروش آمد

۶

مرا بی‌عشق مه‌رویان بقای سر نمی‌باید

که سر بی‌عشق در گردن کشیدن بار دوش آمد

۷

مکن آه ای دل پرغم، بپوش اسرار دل محکم

که نامحرم خطابین است و می‌باید خموش آمد

۸

در آب دیده دوش از غم، مپرس ای دل که چون بودم

که از غم سر به سر طوفان مرا تنها نه دوش آمد

۹

به بانگ چنگ و عود و نی بنوش ای رند عارف می

که طاب العیش و طوبی لک ز فضل حق سروش آمد

۱۰

به صوفی می ده ای ساقی که در دارالشفای ما

علاج علت خامی شراب پخته جوش آمد

۱۱

نسیمی تا لب جانان و جام می بود دیگر

به زهد خشک بی‌حاصل نخواهد سرفروش آمد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار فارسی سید عماد الدین نسیمی به کوشش سید احسان شکر خدایی و نرگس سادات شکر خدایی - سید عماد الدین نسیمی - تصویر ۲۴۷

نظرات