نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۱۰۸

۱

گشودم در ازل مصحف، رخ یارم به فال آمد

زهی فالی که تفسیرش همه حسن و جمال آمد

۲

ز رویت خوب‌تر نقشی نیامد در خیال من

مرا خود کی به جز روی تو نقشی در خیال آمد

۳

غم دوری نخواهد بود و هجران تا ابد ما را

ز خوان «نحن نرزق» چون نصیب ما وصال آمد

۴

رموز «من لدن» بر من از آن شد مو به مو روشن

که در تحقیق این علمم دلیل آن خط و خال آمد

۵

شراب کوثر لعلش که بود از دیده‌ها غایب

به فضل حق رسید این عین و آن آب زلال آمد

۶

ز هر نقشی که می‌بندد فلک، روی تو است آن رو

که در خوبی و زیبایی کمال هر کمال آمد

۷

معلق چرخ ازرق را به سر چندانکه می‌گردد

نه چون روی تو شد بدری نه چون ابرو هلال آمد

۸

به صورت گرچه می‌خواند تو را نادان بشر لیکن

بشر در صورت رحمان چنین کی بی‌مثال آمد

۹

مرا چشم و لب ساقی «بیا می نوش» می‌گوید

که در میخانه وحدت، شراب لایزال آمد

۱۰

چو با عشق رخش ما را قدیم افتاده بود الفت

جمال او و عشق ما قدیم بی‌زوال آمد

۱۱

نسیمی ظلمت هستی ببرد از چهره عالم

بدان نوری که در نطقش ز فضل ذوالجلال آمد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار فارسی سید عماد الدین نسیمی به کوشش سید احسان شکر خدایی و نرگس سادات شکر خدایی - سید عماد الدین نسیمی - تصویر ۲۴۸

نظرات