نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۱۱۰

۱

دل زار از تو بیزاری تواند کرد، نتواند

اسیر عشق، می یاری تواند کرد، نتواند

۲

بدین شوخی که هست از ناز ترک چشم بی‌رحمت

به غیر از مردم آزاری تواند کرد، نتواند

۳

به دلداری دل عاشق چه باشد گر همی‌جویی

نگاری چون تو دلداری تواند کرد، نتواند

۴

به زلف عنبرین خالت ببرد از ره دل ما را

حبش، ترک سیه کاری تواند کرد، نتواند

۵

ز چشمت چون طمع دارم دوای درد بیماری

چنین درمان بیماری تواند کرد، نتواند

۶

به جرم آنکه هر ساعت کشم صد زاری از عشقت

غمت بر من به جز خواری تواند کرد، نتواند

۷

خیال دولت وصلت دلم خوش می‌کند هردم

ندانم بخت این یاری تواند کرد، نتواند

۸

دل غمخواره ما را که خون گشت از غم سودا

طبیب عام غمخواری تواند کرد، نتواند

۹

لب و چشم تو تا باشد یکی مست آن دگر میگون

نسیمی عزم هشیاری تواند کرد، نتواند

تصاویر و صوت

دیوان اشعار فارسی سید عماد الدین نسیمی به کوشش سید احسان شکر خدایی و نرگس سادات شکر خدایی - سید عماد الدین نسیمی - تصویر ۲۵۰

نظرات