
نسیمی
شمارهٔ ۱۳۳
۱
بازآ که بی رویت شدم سیر از جهان و جان خود
یارب مبادا هیچ جان دور از بر جانان خود
۲
ای گنج حسن دلبران ویران شد از عشقت دلم
باری نگاهی باز کن بر گوشه ویران خود
۳
تا کی مرا لؤلؤی تر بارانی از چشم ای صنم
در حسرت لعل لب و دردانه دندان خود
۴
هست از غمت سوزان دلم با آن که دایم تا میان
در آبم ای سرو روان از دیده گریان خود
۵
جز وصل رویت روز و شب حاجت نخواهم از خدا
بلبل چه خواهد از خدا غیر از گل خندان خود
۶
درد جگرسوز مرا وصل تو درمان است و بس
یارب چه سازم چون کنم با درد بی درمان خود
۷
شد روز عمرم بی رخت، تا کی مرا روزی شود
آن شب که بینم که در نظر روی مه تابان خود
۸
(بارد نسیمی دم به دم اشکی چو زر بر روی زرد
باری به خنده باز کن لعل لب خندان خود)
تصاویر و صوت


نظرات
محمد مهدی فتح اللهی