نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۱۸۹

۱

هر آن نقشی که می بندی نگارا ناقش آنم

به هر اشیا که پیوندی درون جان او جانم

۲

هر آن ظاهر که می‌بینی منم صورت به عین او

هر آن ناظر که دریابی در او سری است پنهانم

۳

منم یوسف جهان چاه است، منم نوح و زمین کشتی

بود نفس سگم فرعون و من موسی عمرانم

۴

دلم یونس تنم حوت است و اشیا بحر بی‌پایان

همه عالم به یک حمله بجنبد گر بجنبانم

۵

محمد عقل کلم شد که نفس آمد براق او

علی ام عشق و تن دل دل به شرق و غرب پویانم

۶

سرم عرش است و پا کرسی، از این برتر مکان نبود

جگر دوزخ دلم جنت که منظرگاه جانانم

۷

حقیقت تیغ صمصامم همه عالم غلاف او

اگر عالم شکست آید که من آن تیغ برّانم

۸

سخن خورشید شد ما را دهان و گوش شرق و غرب

مه رخشان بود چشمم که اندر چرخ گردانم

۹

تو را بدفعل شیطانی است روح ادراک ربانی

اگر ادرک او دانی بدانی آنچه می‌دانم

۱۰

به بحر و بر گذر کردم به خشک و تر سفر کردم

نشان بی‌نشانی را نسیمی‌وار می‌دانم

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضل الله نعیمی تبریزی و عماد الدین نسیمی شیروانی به کوشش پرفسور رستم علی‌اف - فضل الله نعیمی تبریزی, عمادالدین نسیمی شیروانی - تصویر ۱۷۵

نظرات