
نسیمی
شمارهٔ ۲۰۹
۱
به کوی یار میباید به چشم خونفشان رفتن
که دست خشک نتوان جانب آن آستان رفتن
۲
نشان عشق اگر داری به راه عاشقی میرو
که این ره بس خطرناک است نتوان بینشان رفتن
۳
دلا رفتی ز شام زلف سوی ماه رخسارش
همین باشد ره یکماهه را شب در میان رفتن
۴
به کویش میروم چون سبز شد خط گرد رخسارش
برآمد سبزهها، خواهم به گشت بوستان رفتن
۵
(قدم در نه به صدق دل اگر در عشق یکرنگی
که راه کعبه را مؤمن به صدق دل توان رفتن)
۶
چو شد آهم به کوی او دگر بیرون نمیآید
تو را ای اشک میباید به کوی او روان رفتن
۷
نسیمی بهر دیدارش رود جنت، عجب نبود
بهشتی صورتی گر هست دوزخ میتوان رفتن
تصاویر و صوت

نظرات