
نسیمی
شمارهٔ ۲۲۹
۱
با چنین حسن آن صنم گر بی حجاب آید برون
آفتاب از برقع و ماه از نقاب آید برون
۲
گر شبی طالع شود بر بام چون بدرالدجا
تا صباح از شام زلفش آفتاب آید برون
۳
تا بود مهمان چشم من خیال چشم او
از سر چشمم کجا سودای خواب آید برون
۴
گر چو شمع از آتش دل چشم تر دارم چه عیب
هر که را سوزد دماغ از دیده آب آید برون
۵
گر خیال چشم مستش زاهدی بیند به خواب
از درون صومعه مست و خراب آید برون
۶
هر نفس بوی گلاب آید ز رخسارش ولی
نیست از گل دور، اگر بوی گلاب آید برون
۷
آفتاب حسن رویت گر بتابد بر فلک
شمع خورشید از توانایی و تاب آید برون
۸
چون نسیمی وصف لعل گوهرافشانش کند
از دهانش چون صدف در خوشاب آید برون
تصاویر و صوت



نظرات