
نسیمی
شمارهٔ ۲۳۳
۱
عاقل دانا بیاب آیت سحر مبین
چشم خرد باز کن در رخ یارم ببین
۲
مصحف حق روی اوست حبل متین موی اوست
بیخرد و گمره است هر که نداند چنین
۳
کیش من و دین من روز جزا این بود
کافر بیدین بود هر که ندارد یقین
۴
خط رخت بی گمان خامه ایزد نوشت
هست یقینم درست، نیست گمانم در این
۵
تشنه لبان را به حشر لعل لبش می دهد
روز قیامت نشان، چشمه ماء معین
۶
طینت او را به لطف، حق به چهل صبحدم
کرده ز روز ازل بر ید قدرت عجین
۷
تا بزند بر دلم تیر جفا غمزه اش
آن بت ابرو کمان کرده ز هر سو کمین
۸
بیدل و بیدین شود گر بخورد جرعه ای
از می لعل لبش زاهد خلوت نشین
۹
صوفی صافی کسی است آن که برآرد چو من
او به خرابات عشق، مست، چهل اربعین
۱۰
گفت نسیمی روان هر که بخواند ز جان
بر نفسش هر زمان باد هزار آفرین
تصاویر و صوت

نظرات