نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۲۴۸

۱

ای خیال چشم مستت خون صهبا ریخته

زلف مشکین تو را سرهاش در پا ریخته

۲

حقه مرجان منظوم تو پیش جوهری

از دو لعل، آب رخ لؤلؤی لا لا ریخته

۳

روی چون گلبرگ شیرین تو، ای گلزار حسن!

مشک و عنبر بر گل از مشک سمن سا ریخته

۴

در چمن پیش خیال عارضت باد صبا

کرده ابتر مصحف گل را و اجزا ریخته

۵

مهر خورشید رخت هردم ز روی تربیت

در کنار دیده ما، لعل و درها ریخته

۶

چشم بیمار تو در خون دل ما برده دست

روح را سودا گرفته، عقل صفرا ریخته

۷

از خیال جام نوشین تو دارم جای خلد

ساقی رضوان ز کف راح مصفا ریخته

۸

ای نوشته بر لب لعلت که: من یحیی العظام

جان در اعضای جهان از جرعه ما ریخته

۹

عکس رخسار تو در پیمانه چشم خرد

همچو راح آتشین در کاس مینا ریخته

۱۰

(ز آفرینش دانه‌ای افشانده زلفت در ازل

صد جهان جان پریشانش ز هر تا ریخته)

۱۱

هردم از انفاس جان‌پرور نسیمی چون خطت

باده روح‌القدس در جام اشیا ریخته

تصاویر و صوت

نظرات