
نسیمی
شمارهٔ ۴۵
۱
ای دل! بلا بکش چو دلت مبتلای اوست
خوشنود شو بدانچه مراد و رضای اوست
۲
تن در جفای او نه و از غم مدار باک
کاین غصه و جفا همه عین وفای اوست
۳
قدر قدر چه داند و قاضی هر قضا
آن دل که او نه قابل قدر و قضای اوست
۴
دنیی و دین برای وصالش دهیم و جان
زانرو که دل ز جمله صلاحی برای اوست
۵
فوتی نمی شود اگرش جان فدا کنم
چون جان بود یکی، صد از این جان فدای اوست
۶
چندین بلا ز قامت و بالای پر بلاش
گر می رسد به جان بکشم چون بلای اوست
۷
راهم نمای ای دل! اگر رهبری مرا
تا بگذرم از آنکه نه میل و هوای اوست
۸
بر گرد گرد دامن مردی اگر رسم
جان ها بها دهم که دلم بی بهای اوست
۹
ای غم! دگر به سوی نسیمی گذر مکن
کاین حجره های جان و دلش، خاصه جای اوست
تصاویر و صوت


نظرات