
نسیمی
شمارهٔ ۴۷
۱
بیار باد صبا شمه ای ز طره دوست
که آفتاب جهانتاب زیر سایه اوست
۲
کجایی ای صنم چین! که اشک دیده من
به جست و جوی وصالت همیشه در تک و پوست
۳
به بوی زلف تو جان می دهد نسیم صبا
که همچو سنبل زلفت نسیم غالیه بوست
۴
کمند زلف تو بر چهره تو، پنداری
فتاده سنبل سیراب بر گل خود روست
۵
خدنگ غمزه خوبان کجا خطا گردد
کشیده تا به بناگوش آن کمان ابروست
۶
صبوری از رخ دلدار اختیاری نیست
ضرورت است ضرورت صبوری از رخ دوست
۷
خیال سرو قدت بر کنار دیده من
به سان قامت شمشاد بر کناره جوست
۸
دلم به حلقه آن زلف می کشد به جهان
ببین ببین دل دیوانه را که سلسله جوست
۹
به قول مدعی از دوست رو نگرداند
کسی که همچو نسیمیش عشق عادت و خوست
تصاویر و صوت


نظرات