نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۱۰

۱

دارد ز غمزه حجت قاطع حبیب ما

بیعت به ذوالفقار ستاند خطیب ما

۲

یک بانگ ذوق گرمی ما را کفایت است

حاجت به تازیانه ندارد ادیب ما

۳

روزی که رخ نمود به ما کار داشت عشق

ز اول حوالهٔ دگران شد نصیب ما

۴

ما را تو و قبول نیازی و خلوتی

مال و منال هر دو جهان از رقیب ما

۵

از نکهت گل است ضرر دل رمیده را

در بر رخ صبا نگشاید طبیب ما

۶

عاشق ز کوی دوست به تکلیف آمده

با صبر و راحت انس نگیرد غریب ما

۷

بهتر که از حکایت ما درکشی نفس

دل خون شود ز غصه کار مهیب ما

۸

گل را قصور نیست تو را گر زُکام هست

در بار کاروان همه هست طیب ما

۹

بر پای بند کون «نظیری » زدیم پا

آویخت عشق از سر گردون صلیب ما

تصاویر و صوت

نظرات