نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۱۰۱

۱

خمار می به لبم قفل زد ایاغ کجاست؟

کلید میکده گم کرده ام چراغ کجاست؟

۲

نه عندلیب غزل خوان نه شاخ گل خندان

درین بهار کسی را دل و دماغ کجاست؟

۳

شکوفه را به نم ابر جامه در گرو است

برهنه را سر و سامان عیش باغ کجاست؟

۴

یکی به گرد گلستان خویش سیری کن

ببین که یک گل بی صد هزار داغ کجاست؟

۵

هزار جنس مرادم به وقت در گرو است

دمی که صاحب وقتی دهد سراغ کجاست؟

۶

ز شغل کار خودم یک نفس رهایی نیست

محبتی که دهد از خودم فراغ کجاست؟

۷

به خون دیده «نظیری » بساز و باده مخواه

برای زاغ میی همچو خون زاغ کجاست؟

تصاویر و صوت

نظرات