
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۰۳
۱
هجران نمکی سودو به داغ دل ما ریخت
سودای تو آتش ز دماغ دل ما ریخت
۲
هر روغن صافی که به بیهوده فلک سوخت
غم دردی آن را به چراغ دل ما ریخت
۳
رفتیم به سر زود درین محفل مستان
ساقی می تندی به ایاغ دلما ریخت
۴
ما را به نشاط و طرب آسان بگذارند
غم خون جهانی به سراغ دل ما ریخت
۵
هر نخل امیدی که نشاندیم درین باغ
برگ و برش از لاله و لاغ دل ما ریخت
۶
کلفت ز کجا آمد و رنجش ز کجا خاست؟
بد کرد ملالی به فراغ دل ما ریخت
۷
بر عشرت ما زود ملالست «نظیری »
تا صبح نفس زد گل باغ دل ما ریخت
تصاویر و صوت

نظرات