نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۱۰۶

۱

چنان ز خانه برون رفتنم به دل ننگ است

که آستانه بیابان و گام فرسنگ است

۲

به جان در تن مفلوج گشته می مانم

که در برآمدنم رنج و ماندنم ننگ است

۳

رگ روان بگدازد چو گریه گرم شود

شراره در دل فولاد و قطره در سنگ است

۴

به دامن دل پاک تو داغ تو نرسد

ز بس گریسته ام خون دیده بی رنگ است

۵

دلم ز صورت کارم غریق اندوهست

که عکس طلعت زنگی بر آینه زنگ است

۶

به گردش مه و خورشید طعنه ها دارم

به بخت خویش زیانکاره بر سر جنگ است

۷

غریب نقش خیالی بر آب زد دیده

بجز خدای که داند که این چه نیرنگ است

۸

نوا به گوشت اگر مختلف رسد چه عجب

که یک ترانه ما در هزار آهنگ است

۹

سخن به ذوق بود در مذاق بنشیند

به صفحه کلک «نظیری » چو زخمه بر چنگ است

تصاویر و صوت

نظرات