نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۱۲۳

۱

هوا بدیهه رسانست و باغ موزون است

به هر ترنم مرغی هزار مضمون است

۲

زبان بلبل شوخ از سخن نمی افتد

اگر چه خورده گل همچو در مکنون است

۳

بهوش زی که تو گر از برون نمی بینی

درون پرده ببینند هرچه بیرون است

۴

اگر به لذت لطف نهان رسی دانی

که اندک تو ز بیشت چگونه افزون است

۵

به شور وادی و فریاد سیل خروش داریم

کز اهل سلسله ماست هر که مجنون است

۶

ز روی دوست هویدا بود سعادت دوست

نوشته اند به عنوان که خاتمت چون است

۷

نشان ذوق حقیقت به نازکان ندهند

چه شد که فاخته خوش گوی و سرو موزون است

۸

اگر کنار بیابان عشق دریابی

ز خون کشته ببینی هزار جیحون است

۹

به هیچ کاسه چشم گدای پر نشود

مگر ز کاسه آزادگان که وارون است

۱۰

چو نام توبه گرفتم، قدح به یاد آمد

بنوش باده «نظیری » که فال میمون است

تصاویر و صوت

نظرات