
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۲۶
۱
باز دل جایی گل دیوانگی بو کرده است
دیده ام از گریه آبی تازه در جو کرده است
۲
خاطری دارم چنان کز نوبهار دوستی
صد گلستانم پدید از هر بن مو کرده است
۳
از چراغ وصل دل را نور ده کان جان تست
ورنه با تاریکی هجران نظر خو کرده است
۴
این تویی دمساز و حرف ماست چندین دلپذیر
عشق را نازم که موم از آهن و رو کرده است
۵
هرکه جز خود دید با من آشنا بیگانه ساخت
عشق تو با دشمن و با دوست یک رو کرده است
۶
دست و دل بشکن که اینجا عاجزی آید به کار
این کمان را چاشنی کی زور بازو کرده است؟
۷
در مراد ما «نظیری » یاریت کاری نکرد
برهمن زین به دعا در کار هندو کرده است
نظرات