
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۳۰
۱
شهر ویران شده گریه مستانه ماست
هرکجا هست غمی دربهدر خانه ماست
۲
از همه سو، ره بیغوله و صحرا بستند
هرکه را می نگری در پی دیوانه ماست
۳
بال و پر سوخته هر یک به کناری رفتند
آن که نامد به در از بزم تو پروانه ماست
۴
به تماشای جهان باز نمانیم از تو
آن چه دام دگران ساخته یی دانه ماست
۵
به سر باده فروشان که به مسجد نرویم
تا به میخانه نمی در ته پیمانه ماست
۶
ما که خورشید پرستیم به محفل چه کنیم
آفتاب از همه جا روی به ویرانه ماست
۷
خواب ما را به صد افسون نگه می بندند
جادوان را همه جا گوش بر افسانه ماست
۸
تا کی از موعظت خلوتیان می شنویم
هوش ما محو تماشاگه جانانه ماست
۹
صحن و دیوار و در و بام «نظیری » امشب
همه در وجد و سماعند که در خانه ماست
نظرات