
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۳۲
۱
شب از فسانه ام ز جنون خانه پر شدست
وز گریه ام دیار ز ویرانه پر شدست
۲
زان طره کی شکایت آشفتگی رسد
ما را که زلف او چو کف شانه پر شدست
۳
ترسم به لاله و سمن او زیان رسد
طرف چمن ز سبزه بیگانه پر شدست
۴
افکنده پرده از رخ ساقی نسیم صبح
دیر و حرم ز نعره مستانه پر شدست
۵
بازم به کعبه کیست نه شمع و نه آفتاب
بام و درم ز ذره و پروانه پر شدست
۶
هرگز عطای ساقی ما را کرانه نیست
از تنگ ظرفی است که پیمانه پر شدست
۷
تنگ است جای بر نفس امشب به خلوتم
یک آشنا نیامده و خانه پر شدست
۸
آن شاخ گل به چون تو «نظیری » نمی رسد
دارالشفای شهر ز دیوانه پر شدست
نظرات