
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۳۴
۱
دل که جمعست غم بی سر و سامانی نیست
فکر جمعیت اگر نیست پریشانی نیست
۲
بیضه در جنگل شهباز نهد طایر من
در فضایی که منم بال و پرافشانی نیست
۳
گر کنم یاد ز بتخانه مرا عیب مکن
هر که را حب وطن نیست مسلمانی نیست
۴
لاابالی شو و دریاب فراخی نشاط
چند در تنگی مشرب که فراوانی نیست
۵
نیست لذت ز نظربای بزمی که در او
خنده زیر لب و گریه پنهانی نیست
۶
ترک ادبار به تاج سر جم دوخته اند
هیچ سر نیست کش این نیل به پیشانی نیست
۷
بر در خلوت ما فر هما می بخشند
هدهدی را که به سر تاج سلیمانی نیست
۸
طبل درویشی ما بر در جاوید زدند
بر لب بام بجز نوبت سلطانی نیست
۹
صحبت آینه طبعان به دمی تیره شود
در چنین بزمگهی جای گرانجانی نیست
۱۰
تو به معموره مصری و من مجنون را
نبرد شوق بدان کوچه که ویرانی نیست
۱۱
از فسون دانی چشمان سیاهی که توراست
صد «نظیری » به نگه داشتن ارزانی نیست
نظرات