
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۴
۱
صفا از عقده دلهاست آن زلف معقد را
بحمدلله که ربطی هست با مطلق مقید را
۲
که دادی؟ روح را با جسم الفت گر نگردیدی
محمد کاروان سالار ارواح مجرد را
۳
به آن حسن و شمایل طرح عشق افکنده شد ورنه
نمیدادند نقش هستی این لوح زبرجد را
۴
به مکتبخانه کن مصحف از بر داشت آن روزی
که عقل کل نمیکرد از الف با فرق ابجد را
۵
حدیث دلفروزش بس که شد مجموعه حکمت
حکیمان جزو میسازند اوراق مجلد را
۶
وجود مرکز پرگار عالم کی شدی ثابت
احد خود قاب قوسین ار نبودی میم احمد را
۷
به مسکن بستر از پهلوی گرمش سرد ناگشته
کند طی بر براق معرفت اقصای مقصد را
۸
گرامی میهمانی در ره امشب میزبان دارد
ملایک بر فلک صف بست و عرض آراست مسند را
۹
«نظیری» نشئه ذوقی ز جام هوشمندان کش
می و مطرب پریشان میکند مستان سرمد را
نظرات