
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۴۱
۱
عطاش را نه صوابست و نه خطا باعث
بس است بهر گرم ناله گدا باعث
۲
اگرچه رزق گدا بازپس نمی گردد
مقدرست که می گرددش عطا باعث
۳
خزان درود و سحاب آب داد و دهقان کشت
ببین که برد و که پرورد و شد چه ها باعث
۴
جنون عشق ز تقدیر بود من چه کنم؟
به بوی گل که شدم مست شد صبا باعث
۵
بر آستانه پیر مغان رهی خواهم
تو گر سبب نشوی می شوی خدا باعث
۶
خراب و مست چنین می زیم نمی دانم
در آفریدن من شد چه مدعا باعث
۷
لئیم را می و معشوق اگر کریم نکرد
سخاش را نشود گنج و کیما باعث
۸
عجب ز همت درویش اگر قبول کند
سعادتی که شود سایه هما باعث
۹
ریا ز دیر به مسجد برد «نظیری » را
فقیه باده کش و گبر پارسا باعث
نظرات