
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۵۰
۱
بیگانه چون رود به در آشنا رود
آن کس که آشنای تو باشد کجا رود
۲
از خاک بوس کوی تو تا پا کشیده ام
در راه من جدا روم و دل جدا رود
۳
احرام عهد روز ازل، کعبه کوی دوست
جز راه عشق هرکه رود بر خطا رود
۴
صهبای راز بیش ز اندازه می دهند
گر دم زند حریف سرش بر هوا رود
۵
عشاق ناز حسن نه ارزان خریده اند
بسیار سر، که در سر این ماجرا رود
۶
شادی که غبن می کشی و دم نمی زنی
در شهر این معامله با هر گدا رود
۷
عشق آمد و تمام به گوشم فرو دمید
رازی که در میان مس و کیمیا رود
۸
زان بحر موج خیز چه کم گردد ار شبی
بر کشتزار سوخته آب بقا رود
۹
این حاجیان ز دور صدایی شنیده اند
کس در درون پرده چه داند چه ها رود؟
۱۰
عریان تنی عارف معنی جمال اوست
فر هما بماند و، پر هما رود
۱۱
ما پیرهن ز سادگی از بر فگنده ایم
وز کینه دیر در بر دشمن قبا رود
۱۲
غمگین مباش زود «نظیری » فرح دهند
چون بنده مطیع همه بر رضا رود
تصاویر و صوت

نظرات