
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۵۹
۱
گر تشنه بر سر خم میرم عجب نباشد
رحمی نمی نمایند تا جان به لب نباشد
۲
با صد امید خواندند کز انتظار سوزند
چون در نمی گشایند کاش این طلب نباشد
۳
صهبای راز دادند سرمست شوق کردند
گویند لب گشودن شرط ادب نباشد
۴
من یک سبب ندارم وز کبر بر در بخت
یک مدعا نسازند تا صد سبب نباشد
۵
چون ذلتی ببینند آمرزشی نمایند
پایی اگر بلغزد جای طرب نباشد
۶
هرگز دل توانگر لذت نیابد از عشق
غم نیست عاشقان را گر قوت شب نباشد
۷
از عقدهای دوران دل بد مکن «نظیری »
آن را که واگذارند جز از غضب نباشد
نظرات