
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۷۱
۱
آن را که قبول تو خریدار نباشد
در بیع گه هیچ دلش بار نباشد
۲
از قیمت یوسف نشود یک سر مو کم
هرچند خریدار به بازار نباشد
۳
گویا تو برون می روی از سینه، وگرنه
جان دادن کس این همه دشوار نباشد
۴
از نرگس مخمور تو بر بستر و بالین
بر پای رود فتنه و بیدار نباشد
۵
از جادویی حسن تو در پیش جمالت
بر خاک طپد صید و گرفتار نباشد
۶
غم یار من و بخت سراسیمه که این غم
گر از تو بود چون ز منش عار نباشد
۷
آن شعله که افتد به خس و خار نه عشق است
هر سوخته زین نشئه خبردار نباشد
۸
با درد تو از کس نکند یاد «نظیری »
پروانه که سوزد به گلش کار نباشد
تصاویر و صوت

نظرات