
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۸۷
۱
امشب چمن از گریه ما تازه و تر بود
بر هر سر خار مژه لختی ز جگر بود
۲
می رست رگ و ریشه جان از بن ناخن
صد لاله ستان کاشته در سینه و بر بود
۳
در زیر لبم گاه طرب زمزمه می سفت
بر دور رخش گاه هوش حلقه شمر بود
۴
تا روز به خلوتگه مقصود، اجابت
در پیرهن ناله هم آغوش اثر بود
۵
از کثرت آمد شدن دزد خیالی
پیرایه خوابم همه شب زیر و زبر بود
۶
وز بهر نثار قدمی چشم ترم را
تا گوش گریبان نظر پر ز گهر بود
۷
گفتم به دعای سحری وصل تو خواهم
بیهوش شدم بوی تو با باد سحر بود
۸
قاصد جگرم سوخت چه پیغام و چه نامه
دل بود همان خوش که به امید خبر بود
۹
بگذشت و گریبان نزدی چاک «نظیری »
پیش چه بلا دست دعای تو سپر بود
تصاویر و صوت

نظرات