
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۹۰
۱
این جا نه بهر سنگ سیه نور فروشند
این مایه بینش نه بهر کور فروشند
۲
فریاد که هرکس به اسیری فتد او را
شرطست که از خویش و وطن دور فروشند
۳
غیرت نگذارد که به چشم و دل منکر
یک ذره ز خاکستر منصور فروشند
۴
زیبنده بود دعوی مستوری خوبان
هرچند که جولان به سر طور فروشند
۵
سردست چنان خانقه و دیر که آتش
در وادی دوری شب دیجور فروشند
۶
آن دردکشانی که شناسای عیارند
فردوس به یک خوشه انگور فروشند
۷
اخراج مغل خواهم و تاراج قزلباش
کز هند برند و به نشابور فروشند
۸
در عشق تو با قدر و بهایم که عزیز است
ویرانه که در کشور معمور فروشند
۹
قربان شدگان تو به قصاب سر کوی
یک سینه به صد ضربت ساطور فروشند
۱۰
با ریش دل و سینه ناسور «نظیری »
خوش باش که کم بنده رنجور فروشند
نظرات