
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۲۱۰
۱
نمی توان به گزند از من انتقام کشید
که دایه زهر به طفلی مرا به کام کشید
۲
زمانه یک نفسم بر مراد خود نگذاشت
به هر که داد مراد از من انتقام کشید
۳
هزار نقش خوشم داد چرخ و تا دیدم
قلم گرفت و خط سهو بر تمام کشید
۴
مرا فریب نبرد از ره ارنه این جادو
عنان خاص گرفت و کمند عام کشید
۵
به آه و ناله حریفم ز جام و نغمه مگو
که کارم از می و مطرب به این مقام کشید
۶
شراب دور خزان بی تفاوتی نگرفت
که گر حلال رسید و اگر حرام کشید
۷
چه جای من، که به جام شراب و طره حور
فرشته را ز فلک می توان به دام کشید
۸
چنان نزار فتادم به عشق نیم نظر
که سایه از سر کویم به زیر بام کشید
۹
بساط عافیت ای عقل و هوش برچینید
دگر «نظیری » بی ظرف یک دو جام کشید
نظرات