
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۲۱۳
۱
دوش بر سوز دل و سینه براتم دادند
سر چو شمعم ببریدند و حیاتم دادند
۲
ناله کردم به نهان عشوه خموشم کردند
گریه کردم ز شکرخند نباتم دادند
۳
درد و صاف غم و شادی به من ارزانی شد
تا خم و خمکده عشق براتم دادند
۴
پارهپاره جگر طور ز غیرت خون شد
که کهی بودم و چون کوه ثباتم دادند
۵
گرسنهدیدهتر از مفلس کنعان بودم
خواجم گشتم که از آن حسن زکاتم دادند
۶
تا به مقصد سپرم کشتی مشتاقان را
از خضر همت و از نوح نجاتم دادند
۷
اختر شعشعه بر چرخ «نظیری» زده است
کس چه داند؟ که چه عالی درجاتم دادند
نظرات