نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۲۱۴

۱

دل نمی‌دانم کجا، زین آستانم می‌کشد

مرگ می‌بینم که با هجرام عنانم می‌کشد

۲

هر سر مو بر تنم دارد خروشی از وداع

هجر پیوند تو از رگ‌های جانم می‌کشد

۳

داشتم در سینه پیکان خدنگ کاریی

دست غیرت این زمان از استخوانم می‌کشد

۴

می‌کند آسودگی سیری به گرد خاطرم

گریه هم پایی ز چشم خون‌فشانم می‌کشد

۵

قصه وارستگی امروز پیش دل گذشت

طرفه حرف ناامیدی از زبانم می‌کشد

۶

بر سر بازار جانبازان کمان آویختم

دست غیرت بشکنم هرکس کمانم می‌کشد

۷

می‌کشم سر از کمند او «نظیری» بعد ازین

گر به صد زنجیر آن نامهربانم می‌کشد

تصاویر و صوت

نظرات