نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۲۲۴

۱

درد و غمت که همچو هما استخوان خورند

بر من مبارکند گرم مغز جان خورند

۲

بر نامه ام مخند که آشفته خاطران

مو کز قلم کشند نی اندر بنان خورند

۳

مست آئییم به صلح اگر نکهتی بری

زان می که در محبت هم دوستان خورند

۴

نیشکر آن چنان نخورد کس ز دست دوست

کازادگان ز دست مبارز سنان خورند

۵

جانی و صد کرشمه مژگان چه می کنم

این تیرها تمام اگر بر نشان خورند

۶

چشم هزار تشنه جگر در کمین تست

ترسم که خام میوه این بوستان خورند

۷

آزادگان به جای رسیدند و ما همان

زان رهروان که گرد پی کاروان خورند

۸

هرجا گلی است بهر «نظیری » طربگهی است

کی بلبلان مست غم آشیان خورند

تصاویر و صوت

نظرات