
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۲۳۶
۱
گهی که وقت علاج دماغ من باشد
نسیم در یمن و نافه در ختن باشد
۲
مقیدم به بت خود چنان که می خواهم
نه بت پرست، نه بت گر، نه بت شکن باشد
۳
ز طور عشق همه کار عقل دیگر شد
چو آصفی که سلیمانش اهرمن باشد
۴
مشو به خویش مقید که مرغ زیرک را
خطرگهی است که مشغول خویشتن باشد
۵
سفر گزین که نهال اول ار ملول شود
زمین غربتش آخر به از وطن باشد
۶
چو ذره ام به هوای در تو بازاریست
که دورگردی من رشک انجمن باشد
۷
ز بس که جامه ز شوق تو پاره پاره کنم
به هرچه دست زنم چاک پیرهن باشد
۸
توان ز نامه من یافت اشتیاق مرا
عیار شوق به اندازه سخن باشد
۹
ز ناله بس نکنم زان که کم رسد آسیب
بر آن درخت که مرغی صفیرزن باشد
۱۰
چو شاخ گل همه مرغان سزد که گوش شوند
که بلبلی چو «نظیری » درین چمن باشد
نظرات