نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۲۳۹

۱

چون ابر بهاری به سرم سایه فکن شد

بر هر بر بومم که نظر کرد چمن شد

۲

چون شمع که شد رهبر پروانه به آتش

دل سوزی او باعث جان بازی من شد

۳

می خواست شود قایل نظمم به بلاغت

صدپایه به شیب آمد و بر اوج سخن شد

۴

بی جام همه می کش و بی باده همه مست

از نظم نو آیین مغان رسم کهن شد

۵

شک نیست که از نیم نظر کار برآید

آن را که دلیل آصف اعجاز سخن شد

۶

همسایگیش را اثر ابر بهارست

هم خانه گلستان شد و هم خار سمن شد

۷

از یار و دیار ار نکنم یاد عجب نیست

از رشک من امسال غریبی به وطن شد

۸

بر خاک درش جای شهیدان ندهد کس

لطفی است که کافور تن و عطر کفن شد

۹

مهمان بهشتی مخور اندوه «نظیری »

نزهتگه حوران جنان بیت حزن شد

تصاویر و صوت

نظرات