نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۲۴۷

۱

تو می رانی و خاطر با تو ذوق گفتگو دارد

گدا هنگام مردن پادشاهی آرزو دارد

۲

تو شمع بزم هرکس گشته ای صحبت غنیمت دان

که این پروانه هم با گوشه یی تاریک خو دارد

۳

حرارت از برای گرمیم بسیار می باید

دل چون مومم از سختی جدل با سنگ و رو دارد

۴

کدامم مجلس و سامان که می خوردن به یاد آرم

چراغ تیره یی دارم که مردن آرزو دارد

۵

به بدمستی سزد گر متهم سازد مرا ساقی

هنوز از باده پارینه ام پیمانه بو دارد

۶

سزد گر باغبان درهای باغ از ناز بگشاید

که بلبل گشت مست و غنچه اش گل در گلو دارد

۷

کدامین بود؟ جام لطف و کی دادی «نظیری » را

هنوز آن بسته لب آب غریبی در گلو دارد

تصاویر و صوت

نظرات