نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۲۴۹

۱

هوای کوی او آواره‌ام از خانه می‌سازد

فسون او پدر را از پسر بیگانه می‌سازد

۲

صلاحم عشق شد کفرم یقین انکار ایمانم

محبت کعبه ویران می‌کند بتخانه می‌سازد

۳

قلم در اختیار اوست من چون نقش موهومم

گَرَم فرزانه می‌دارد، گَرَم دیوانه می‌سازد

۴

به ناخن ریشه جان می‌کنم از هم، خوشا دستی

که گاهی چنگ در زلف نگاری شانه می‌سازد

۵

دل از رد و قبول مجلسم خون شد، خوشا رندی

که شب با کنج گلخن روز با ویرانه می‌سازد

۶

چو گنجشک از پی بازی عزیزم در کف طفلی

ز زلفم دام می‌بافد ز خالم دانه می‌سازد

۷

مکن از بزم چون بیگانگان بیرون «نظیری» را

اگر می نیست، بالای ته پیمانه می‌سازد

تصاویر و صوت

نظرات