نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۲۵۲

۱

به غمزه روز الستم همین معامله بود

ابد رسید و نیاسودم این چه مشغله بود

۲

نصیب من ز ازل درد بی دوا گردید

که بردباری هرکس به قدر حوصله بود

۳

ببوی من سبب اجتماع دل ها گشت

جنون که باعث آشفتگی سلسله بود

۴

به صفحه نقش خط و خال خویشتن نقاش

نکو کشید که آیینه در مقابله بود

۵

دلم ز سر دهانش به قیل و قال افتاد

لطیفه یی ز لبش صد هزار مسئله بود

۶

لبش به دادن کامم نمود جهد اما

به غمزه کرد حوالت که بد معامله بود

۷

فریب قول بداندیش گرگ فاسد گشت

ربود یوسفی از ما که چشم قافله بود

۸

به نکته گفت خجل می کنم «نظیری » را

ز قول خویش فراموش کرد این صله بود

تصاویر و صوت

نظرات